رد پای من در زمان

امشب تمام خاطراتو دوره کردم 

برگشتم و باز اون شبا رو دوره کردم 

برگشتم و دیدم هنوزم فرصتی هست 

اینجا کنار یاد تو امنیتی هست 

بی تو برای زندگی انگیزه ای نیست 

بی تو برای دیوونگی انگیزه ای نیست 

انگیزه ای نیست 

رد پای من در زمان...

احساس میکنم از توان من خارجه... 

دارم خفه میشم... 

دلم خیلی تنگ شده ... 

 بخدا فک نمیکنم این حق من باشه... 

این فاصله سزای این وابستگی نیس... 

دلم تنگ شده...

رد پای من در زمان...

امروز فوق زیاد خوشحالم... 

میخوام برم یه جای که خیلی دوست دارم... 

الان میخوام حاضر بشم و برم ... 

انگار برای بار اوله که میخوام از نزدیک ببینمش... 

انقدر هیجان دارم که حد نداره... 

شاید امروز اخرین روزی باشه که میبینمش و باز هم تا مدت ها نبینمش... 

ای خدا میشه امروز ساعت دیر بگذره؟؟؟

رد پای من در زمان...

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست 

اه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در اب 

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست 

اسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد 

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست  

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست 

باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق 

و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست 

رد پای من در زمان...

گفته بودم بی تو می میرم ولی اینبار،نه گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار،نه هرچه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست خو نمیگیرم به این تکرار طوطیوار ،نه تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا دوست دارم همدمت باشم ولی سربار،نه دل فروشی میکنی گویا گمان کردی که باز با غرورم می خرم ان را در این بازار ،نه قصد رفتن کرده یا تا باز هم گویم بمان بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار،نه گه مرا پس میزنی،گه باز پیشم میکشی انچه دستت داده ام نامش دل است افسار،نه اسمان را ابر فرا گرفت و دنیا سرد شد من چگونه زیر خاک و سنگ در درون قبر دلخوش باشم می روی اما خودت هم خوب میدانی عزیز رد پای من در زمان...ادامه مطلب

دارم بدترین روزای عمرم رو میگذرونم ... خیلی حالم بده... فکرم مدام پیش کسیه... خیلی بده این شبا این روزا... امروزم که ضربه آخر رو خوردم کلا قفل کردم... دیگه حتی به خودمم باور ندارم... رد پای من در زمان...

اخه یکی نیس به من بگه چرا انقدر خودمو سبک میکنم وقتی هیچ کس بهم محل نمیزاره ... 

وقتی برای هیچکس مهم نیستم و حالم اهمیتی نداره... 

پس چرا انقدر من خودم رو  سبک میکنم ...   

حقمه هرچی سرم بیاد ... 

هرچی میکشم بابت احساسمه... 

حقمه که بکشم... 

رد پای من در زمان...

گاهی یه خاطراتی تو زندگی ادم هس که نمیدونی بخاطرش افسوس بخوری یا خوشحال باشی گاهی با یاداوریشون خنده رو لبات میاد ولی نمیدونی از سر تاسف یا دلتنگی  حالا که دادم به خاطرات پشت سرم نگاه میکنم میبینم چه چیزایی که نگذروندم چه دلتنگیایی که به جون خریدم و چه حسرتایی کشیدم و چه لحظه هایی که از خوشی غش  کردم چه کسایی که شناختم و چه کسایی که حذف کردم از زندگیم ولی حالا بابت اون ادمایی  که هستن از خدا ممنونم و خوشحالم که هستن برای بقیشونم فقط میتونم دعا کنم  به هرحال این روزا هرچی که بودن گذشتن و رفتن رد پای من در زمان...ادامه مطلب

ترک عادت خیلی سخته

البته برای من واقعا سختمه 

برای ادمی که هر لحظش با تو پر میشده حالا این وضعیت خیلی عذاب اوره 

خیلی نفسگیره اینطوری پیش بره من نمیتونم طلقت بیارم 

اینکه سهم تو برای من فقط یه روز در هفته باشه واقعا عذاب اوره

خدا بهم فقط رحم کنه

 

رد پای من در زمان...

دوستان عزیز درباره موضوعی درحال تحقیق هستم خوشحال میشم که شما هم نظرات خودتون رو بدید. نماز میخونید؟؟ اگر نمیخونید یا میخونیید علتش رو هم بگید رد پای من در زمان...